سیاره سرگرمی

منتظر باشید!

سیاره سرگرمی

منتظر باشید!

یه مشت جک بی مزه

پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب !"

پیرزنی در اتوبوس گفت : نی نای نای نی نی نای نای . همه شروع کردند به دست زدن و همخوانی باهاش. یه دفعه پیرزن دندانشو از تو کیفش درآورد و گذاشت دندان و گفت : نیاوران نیگه دار!

کبریت سر خود را می خارونه آتش می گیره

یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!

یه بار پلیس راهنمایی رانندگی به یه راننده می گه : تبریک می گم شما از طرف انجمن ایمنی راهنمایی و رانندگی مبلغ بیست هزار تومان جایزه می گیرید حالا می خواید با این جایزه چی کار کنید؟ راننده می گه : می خوام باهاش گواهینامه بگیرم. یه دفعه زنی که بغل دست مرد نشسته بود گفت نه آقا حرفهای شوهرم رو باور نکنید هروقت مست می کنه یه بند چرت و پرت می گه. در همین حین یکی که تو صندلی پشت خوابیده بود بیدار شد و گفت : چه خبره ؟ من که گفتم با ماشین دزدی فرار کنیم گیر می افتیم . نگفتم. یه دفعه صدای یکی از تو صندوق عقب اومد و گفت : از مرز رد شدیم یا نه؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی مزه بودن نه؟


نامه مادر زیدان به فرزندش

الهی مادرت قربان رویت// گل و توپ و زمین قربان مویت
« زیزوی» مهربان و کلّه طا سم// توای فرزند خوب و با کلاسم
توقبلاً باسرت گل می نمودی// لبم چون غنچه ی گل می نمودی
چرا با کلّه خود جنگ کردی// دل مادر پراز آژنگ کردی
مسلمان مظهر مهر و وفا هست// دلش آکنده ازعشق وصفا هست
جواب کار بد اعمال بد نیست// مسلمان ناجوانمردی بلد نیست
اگر آن مردک ایتالیایی//« ماتراتزی» مالیخولیایی
به تو با گفته اش توهین نموده// دلت را این چنین پرکین نموده
نباید کله را بر سینه کوبی// سرت را این چنین با کینه کوبی
گمانم سینه را با توپ فوتبال// گرفتی اشتباه باری به هر حال
توکه اسطوره ی فوتبال بودی// برای تیم خود چون بال بودی
سرت همواره با توپ آشنا بود// تمام ضربه های تو بجا بود
ولی این ضربه ی آخر به سینه // که توآن را زدی با بُغض و کینه
تمام رشته ها را کرد پنبه// اگرچه کفش زر گشتی برنده
دلم می خواست جای کفش زرین// به جای آن همه القاب سنگین
برنده می شدی قلب طلایی// درآن بازی زیبای نهایی
وزین الدّین من جاوید  می شد// درخشان چون مه و خورشید می شد